جدول جو
جدول جو

معنی بچه گربه - جستجوی لغت در جدول جو

بچه گربه
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ گُ بَ / بِ)
نوزاد گربه. گربه بچه. شبرقه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بچه گربه
گربه خرد طفل گربه، خرنوب، نوعی کهور
تصویری از بچه گربه
تصویر بچه گربه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بچه سرکه
تصویر بچه سرکه
نوعی قارچ مخمر که آب انگور را به سرکه تبدیل می کند، میکودرمااستی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ مُ دَ / دِ)
که بچه اش مرده باشد. ثکلی. (منتهی الارب) : مفرق، ناقۀ بچه مرده: مثل زن بچه مرده گریستن، سخت گریستن. بکاء کبکاء الثکلی.
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ نَ / نِ)
که بچه را بکار آید. آنچه بچه بدان بازی کند. درخور بچه. بچگانه.
لغت نامه دهخدا
(گُ بِ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش انارک شهرستان نائین که در 13 هزارگزی شمال انارک وصل به راه مالرو حاجی مهدی به انارک واقع شده. جلگه و معتدل است و 29 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش، غلات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ / بِ)
بیدموش، یعنی بیدمشک بواسطۀ شباهت پنجۀ او به پنجۀ گربه و موش. (فرهنگ رشیدی). رجوع به بید و بید طبری و ترکیبات بید شود
لغت نامه دهخدا
(تَرَ / رِ یِ گُ ت / بِ)
بادرنجبویه را گویند و آن تره ای باشد که گربه را بآن محبت بسیار باشد. (فرهنگ جهانگیری). بادرنجبویه است، و گربه را باین تره محبت بسیار است. (برهان). بادرنجبویه زیرا که گربه آنرا بسیار دوست میدارد. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی). بادرنجبویه. (ناظم الاطباء). سنبل الطیب. و اینکه در جهانگیری به آن معنی بادرنجبویه داده اند غلط است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چِ دَرْ رِ)
دهی از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد، کوهستانی، گرمسیر. سکنۀ آن 558 تن، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
قارچی از دسته مخمرها جزو تیره ساکارومیستاسه که هوازی است و در برابر هوا اکسیژن هوا را با محلول الکل معمولی ترکیب و تولید سرکه میکند
فرهنگ لغت هوشیار